نفسم بستری شد بیمارستان...
گل پسرم این دفعه با غصه اومدم برات بنویسم... اخر هفته ی گذشته خیلی برامون سخت گذشت گلم.. یه شب که خونه ی مامان جون بودیم و مهمان هم داشتیم شما خیلی بازی کردی اما اخر شب که میخواستیم بیایم خونه رنگت شدیدا زرد شده بود به مامان جونهم گفتم اونم حرفموتایید کرد منم گفتم شاید خسته شدی...فرداش بازم اینطور بودیت تا نزدیکی های عصر که دیدم ادرارت هم نارنجی رنگ شده..خیلی ترسیدم و برای عصر از متخصص برات وقت گرفتم... مامان جون هم خیلی نگرانت شد وقتی علایمت رو بهش گفتم گفت ممکنه از باقلا باشه که خورده...خلاصه عصری رفتیم پیش دکتر اونم تا دیدت گفت مگه باقلا خورده..منم گفتم اره پریروز خورده اما قبلا هم خورده و حتی پیشتر هم ازمایش داده و گفته میتو...
نویسنده :
مامان ایلیا
22:51